قنبرِ مولا...

به خدا قسم تو می آمدی اگر اعمالمان همچون حرف هایمان اینقدر زیبا بود...

قنبرِ مولا...

به خدا قسم تو می آمدی اگر اعمالمان همچون حرف هایمان اینقدر زیبا بود...

قنبرِ مولا...

بچه هاے کوچک با دست و پایشان بازی مے کنند
ولے دلشان مرتــّب است
و همراهشان است .

اما بزرگ ها دست و پایشان خیلے منظّــم است
ولے دلشان بازے مے کند
و همراهشان نیست .

حاج محمد اسماعیل دولابی

عفاف...

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۲ ب.ظ

             


میگویی دلم پاک است ....
میگویم خواهرم از دل پاک عمل پاک هم برمی آید ....
میگویی من هم عفیف هستم ....
میگویم خواهرم تو مرتبه ای از عفت را داری ؛ مثلا اینقدر عفت داری که تن فروشی نکنی ،زنا نکنی اما زنای چشم چطور؟ با مرتبه کامل عفت کمی فاصله داری....
میگویی خب پسرها چرا جلوی نگاهشان را نمیگیرند؟
میگویم راست میگویی خواهرم ...

برادرم! با آزاد گذاشتن نگاه و اعتنا به جلب توجهات ، دلیل بی حجابی خواهرت نشو



اما خواهرم!

در این رگبار سهمگین نگاه, چتر حجاب را فراموش مکن...

...

..

.

منبع محفوظ




نظرات  (۳)

  • یک پسر مجرد
  • این بی حجاب ها خیلی هم بی ریخت تشریف دارن ...
  • سید معین نژادهندی
  • پروردگارا از نسل ما محب و دوستدار خودت و محب و دوستدار 14 معصوم ع قرار بده یا زهرا
  • سید معین نژادهندی
  • توجه          توجه        اقایان . بانوان ایران زمین حتما این مطلب را بخوانید                     . اقای خرمیان یکی از مسئولین وزارت خارجه نقل می کردند که هم قاری هستند هم مادح اهل بیت در یکی از سفر های به خارج از کشورشان در ایام محرم یک شب در حین عزاداری یک بانوی ایرانی در مجلس عزای امام حسین علیه السلام خیلی  بی تابی . ضجه و گریه می کردند اقای خرمیان پیگیر می شوند ان خانم را پیدا می کنند می پرسند موضوع چیست ؟ ایا شما در ایران مشکلی دارید بنده بتوانم برایتان بر طرف کنم ؟ خانم میفرمایند خیر . داستان دارد  .......از این جا را با دقت بیشتری بخوانید ........خانم می فرمایند بنده الان 30 سال است این جا مقیم هستم  و اروپایی زندگی میکنم  . هر دفعه مادرم زنگ می زند می گوید مادر ما از تو راضی هستیم فقط نگران دین تو هستیم  و من اعتنایی نمی کنم و هر چند وقت یکبار این کار وجود دارد و من اعتنایی نمیکنم تا این اخری ها مادرم زنگ زد گفت پدرت بیمار و ما فقط نگران دین تو هستیم مادرجان ؟ دختر نقل می کرد من در عالم رویا  دیدم که ما در یک مجلس هستیم با تعداد زیادی از بانوان و یک دفعه یک نفر امد و گفت اقا میخواهند بیایند و همه خانم ها حجابشان را درست کردند و یک چیزی داشتند که بندازند روی سرشان  ولی من چیزی نداشتم و دستهایم را حمایل کردم تا این که حضرت ابا عبد الله وارد شدند و یک به یک افراد را مورد تفقد قرار می دادند و وقتی به من رسیدند بی اعتنا رد شدند و رفتند و کمی جلو تر برگشتند و فرمودند چرا از ما رو بر می گردانید پس این موضوع نشان میدهد که به ما توجه دارند این ما هستیم که کار را خراب می کنیم  امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی