قنبرِ مولا...

به خدا قسم تو می آمدی اگر اعمالمان همچون حرف هایمان اینقدر زیبا بود...

قنبرِ مولا...

به خدا قسم تو می آمدی اگر اعمالمان همچون حرف هایمان اینقدر زیبا بود...

قنبرِ مولا...

بچه هاے کوچک با دست و پایشان بازی مے کنند
ولے دلشان مرتــّب است
و همراهشان است .

اما بزرگ ها دست و پایشان خیلے منظّــم است
ولے دلشان بازے مے کند
و همراهشان نیست .

حاج محمد اسماعیل دولابی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکایت حر» ثبت شده است

۲۱
مرداد

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر درگمیم. در جو بدی‌ها گرفتار شدیم؛ ذاتمان بد نیست، جانمان بد نیست؛ امام را دوست داریم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمی‌کردیم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اینجا می‌کشد که شمشیر‌های ناجوانمردانة غیبت امام را احاطه می‌کند.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمی‌کردیم گناه ما، ما را به جنگ با ولی خدا می‌کشاند. به انکار و یا مخالفت عملی با او و دستورهای او.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ فکر نمی‌کردیم که من و کوتاهی‌های من هم می‌تواند مانع حرکت او گردد و یا باعث غم و اندوه او و همراهان و همدلانش.

 

و حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خدا می‌داند پشیمانیم!

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به ارزیابی رسیده‌ایم. چه کنیم؟ ولی خدا را همراه شویم یا یزید و ابن‌زیاد شهوات و نفسْ‌مان را؟ کمی حریت و آزادگی می‌خواهد.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ به نتیجه رسیده‌ایم عذر تقصیر به محضر امام خود بیاوریم و از خود او مدد بخواهیم. به دامن او متوسل شویم و از ساحت مقدس او عذرخواهی کنیم که طبیب است و درد حُرّ را می‌داند.

حکایت ما حکایت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بی سر و پایی فدای یک موی حر) که «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ، آیا مرا هم راهی به درگاهت هست؟» آیا چو منی را هم به محضرت پناهی هست؟

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ راه‌ها را رفته‌ایم و خسته‌ایم؛ از سپهسالاری شیطان خسته‌ایم. از سربازی و فرمانروایی جنود شیطان خسته‌ایم. نوکری امام را برگزیده‌ایم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ بین جهنم و بهشت انتخاب می‌کنیم و به یقین بهشت را بر می‌گزینیم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ نیامده‌ایم فقط اشک خود را به امام عرضه کنیم که قرن‌ها بسیاری گریسته‌اند و عُمرِ سعد‌ها گریستند و هتک حرمت کردند و خیمه‌ها آتش زدند و سرها به نیزه بردند.

حکایت ما حکایت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب یاری شدن و بیعت و جان‌فشانی برای ولی خدا گره زدیم. شاید کمی از بار شرمندگی‌مان بکاهد. شاید خجالت فراموشی و از یاد بردن آقا را کم کند.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ سر در گریبانیم. چهره گریانیم. با عمق وجود پشیمانیم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشیمان. می‌تواند امام نپذیردمان، که ما دلش را به درد آورده‌ایم. می‌تواند ردّمان کند؛ اما حکایت او حکایت امام است و حکایت ما حکایت حر.

 

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران می‌کردیم. امام را یاری و جان فدایش می‌کردیم.

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود؛ محبت و دعای امام شاملمان می‌شد، سرمان را به زانو می‌گرفت و منزلتی به عظمت حُرّ می‌یافتیم که البته کسی به  - حُرّ و دیگران- نخواهد رسید. عظمت یاران امام حسین

و ای کاش حکایت ما، حکایت حُرّ بود، عاقبت او بخیر شد و ما هنوز در میانه راه و امتحانات فراوان.

  • مهدی دوست محمدیان
۲۰
مرداد

عذر تقصیر به ساحت مقدس آقا...

 

قرار نیست خود را تبرئه کنیم و نواقص خود را نبینیم. ما در طی قرن‌ها امام را بر صحرای خشکِ  غیبت خیمه‌نشین کردیم؛ منظورم این نیست که امام در وادی‌ای خیمه زده‌اند مانند داستان‌ها و حکایات طرح شده، نه، ما امام را به وادی غیر ذی‌زرعی که یادی از او نمی‌شود رها کرده‌ایم. وادی‌ای که قرن‌ها فراموشی، غربت و تنهایی همراه و همنشین اوست. یادی از او نمی‌کنیم یا اگر از او یادی داریم هزاران دلیل و اما و اگر و هدف غیر از او، وجود ما را گرفته است.

حکایت ما حکایت حُرّ است، که راه بر مسیر هدایت امام بسته‌ایم. امیال ما و سر به فرمانی ما برای یزیدهای نفس‌مان، لشکر جانمان را مقابل امام و مسیر هدایت و اهداف او قرار داده است. ما در خودخواهی‌های خود گرفتاریم. مانعِ ظهور، ماییم! قلب‌های ما بر گناه بی‌رحمی و دریدن مال و آبروی دیگران مجتمع شده است، نه بر محبت و یاری و اطاعت امام.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ با امام نماز می‌خوانیم؛ عشق او را در دل مخفی داریم، اما شمشیر هم بسته‌ایم اهل و عیال  امام با دیدن ما هراسانند و نگران؛ ما غم و اندوه از چهرة ولی خدا نزدوده‌ایم.

حکایت ما حکایت حُرّ است؛ تأنی و درنگ ما در یاری امام، دیر آمدن و یاری کردن ما از امام، هزاران لشکر هجمه و حمله و توهین و شبهه و فیلم و...  بر علیه امام فراهم آورده است.

حکایت ما حکایت حُرّ است، می‌پنداشتیم مأموریم و معذور؛ می‌پنداشتیم نمی‌توانیم نفسْ‌مان را اطاعت نکنیم. نهیب امام را دیر فهمیدیم که « لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق، به سعادت نمی‌رسند آنانی که برای راضی ساختن این و آن، خدا را ناراحت می‌کنند.»

 

و حکایت ما، حکایت حُرّ است؛ خدا هم می‌داند امام را دوست داریم.

  • مهدی دوست محمدیان